زندگینامه کارآفرینان موفق - مردان کارآفرین ایرانی
نام و نام خانوادگی: حمید رضا راسخ
نام محصول: انواع داروها
شرکت: تولید دارو
تحصیلات: فوق دکترای داروسازی
در مرداد ماه 1341 در شهر کرمان متولد شدم. پدرم داروساز و مادرم خانه دار بود. تحصیلات ابتدایی و راهنمایی را در شهر کرمان گذراندم. از کلاس سوم دبیرستان به آمریکا رفتم و در همان جا تحصیلات دانشگاهی ام گذراندم. شروع کارم با مهندسی مکانیک بود ولی در سال دوم متوجه شدم رشته ی مورد علاقه ام رشته پزشکی است و شاید به خاطر علاقه ای بود که در کودکی و نوجوانی در داروخانه ی پدرم مشغول به کار بودم و ایام تابستان را آنجا گذراندم، احساس کردم شاید بهتر باشد این رشته را هم امتحان کنم با توجه به اینکه انتخاب برای من آزاد بود در آمریکا یک ترم واحدهای مربوط به داروسازی را برداشتم و دیدم بیشتر مورد علاقه ی من است و بیشتر می توانم در آن پیشرفت کنم به همین دلیل در همان سال توانستم رشته ام را تغییر دهم و تحصیلاتم را تا مقطع دکتری در رشته ی دارو شناسی و سم شناسی به پایان برسانم.
در دوران کودکی و نوجوانی که در داروخانه ی پدرم مشغول به کار بودم وقتی بیماری را می دیدم که داروئی را نیاز داشت که در داروخانه نداشتند و او به دنبال راه حلی بود که مسئول داروخانه بتواند به او داروئی را معرفی کند، چهره ی نگران بیمار در ذهن من نقش می بست که آیا به عنوان یک ایرانی می توانم کاری بکنم و مشکلات جامعه ی خودم را حل کنم.
با توجه به اینکه من قبل از انقلاب به آمریکا عزیمت کردم و شرایط رفت و آمد به آمریکا بسیار ساده بود در آنجا مشغول به تحصیل شدم و در کنار تحصیلاتم به کار هم رجوع کردم چون تا مدت زیادی هزینه ی تحصیلاتم را از محل درآمدم در آمریکا پرداخت می کردم.
بعد به مرور در رشته ام تخصصی تر شدم و در دانشکده به بچه هایی که مشکل ریاضی داشتند ریاضیات تدریس می کردم و در مقاطع بالاتر در شرکتهای نیمه خصوصی بودم که به نوعی مشغله ی آنها در رابطه با مسائل دارویی بود و پروژه های دارویی را از طریق دانشگاه و از مؤسسات خصوصی تحویل می گرفتم این پروژه مربوط به اساتید دانشگاه بود و یک سری افراد که روی پروژه ها کار می کردند بیشتر بحث روی عوامل و مشکلاتی که در رابطه با مسائل زیست محیطی و مشکلاتی که با آنها مواجه بود کار می کردند.
بیشتر پروژه ها در رابطه با داروهایی بود که روی حیوانات آزمایش می شد و تخصص من این بود و من برایشان مدل حیوانی طراحی می کردم.
سال 1374 وقتی که به ایران آمدم در دانشکده ی دارو سازی علوم پزشکی شهید بهشتی مشغول شدم و به عنوان استادیار سم شناسی دانشگاه مشغول به کار شدم. همان سال به سمت مدیر گروهی رشته ی سم شناسی انتخاب شدم.
یک سال بعد به سمت معاون اداری مالی دانشگاه هم منصوب شدم. در سال 1377 بود که در حین کارهایی که انجام می دادم. مرکز اطلاعات و سموم دانشگاه را تأسیس کردم و شخصاً روی این پروژه کار کردم و از طریق بودجه هایی که خودم از بخش خصوصی تا حدود زیادی دریافتمی کردم توانستم این مرکز را راه اندازی کنم. کار این مرکز پاسخگویی به سؤالها و نیازهای بیماران و عموم مردم بود.
در سال 73-72 یک مرکز اطلاعات داروها و سموم را که یک طرح ملی در وزارت بهداشت بود راه اندازی کردیم که هدف آن مرکز ابتدا این نبود که اطلاع رسانی دارو انجام بدهند و بحث شان موجودی داروخانه ها در رابطه با دارو بود و این مرکز دومین مرکز بزرگ اطلاعات داروئی در کشور محسوب می شد.
در سال 1379 سمت مدیر عاملی شرکت داروسازی البرز را بر عهده گرفتم و به علت سابقه ی کاری من در دانشگاه این پیشنهاد را به من دادند و اولین تجربه ی مدیریتی من در صنعت داروسازی کشور در آنجا بود. من این کار را علی رغم اینکه بسیار دشوار بود پذیرفتم چون افکار بلند پروازی در ذهنم بود. سپس تولید دارو به من پیشنهاد کرد که معاونت طرح و توسعه را به عهده بگیرم که من آن را پذیرفتم.
به نظر من یکی از مشکلات اصلی در صنعت داروسازی، مستند سازی است یعنی وقتی پروژه ای انجام می شود یک جرقه ای کوچک در کار تحقیقاتی و آزمایشگاهی صورت می پذیرد و آن تفکر و ایده، بعداً به فرمول ارزشمندی در جهان تبدیل می شود و من این تجربه را از آمریکا داشتم.
پروژه ی ساخت دارو در جهان بسیار هزینه بر است،یک دارویی که ساخته می شود نزدیک به چهارصد میلیون دلار هزینه می برد تا اینکه وارد بازار شود.
من سیستم مستند سازی را در البرز دارو پیشنهاد کردم و اجرا نمودم علی رغم اینکه ما شصت و پنج شرکت دارو سازی در ایران داریم بعضی از دارو ها را مجبوریم با ارز های سنگین از خارج وارد کنیم. از میان داروهایی که از خارج وارد می شد من داروهایی را که برای ما امکان فورمولاسیونش در ایران وجود داشت انتخاب کردم که از نظر ارزبری و اثربخشی اهمیت داشت.
من الگوی خاصی در زمینه های مدیریتی در ایران نداشتم و بیشتر الگوهای من افرادی بودند که در محیط کارم در آمریکا با آنها سروکار داشتم و یک موضوعی که برای من بسیار ارزشمند بود این بود که در آمریکا، افراد بالقوه هایشان زیاد است و متأسفانه یکی از مشکلات اساسی ما در کشور بهره وری است و ما روش استفاده از بالقوه را یاد نگرفتیم و راه زیادی را در پیش داریم.
زندگینامه کارآفرینان موفق - مردان کارآفرین ایرانی
نام و نام خانوادگی: آقای جمشید بردبار
نام شرکت: افراز آزما
تحصیلات: لیسانس برق و الکترونیک
نام محصول: تجهیزات آزمایشگاهی
در اصفهان در سال 1332 متولد شدم و از آنجایی که پدرم به تهران منتقل شد برای ادامه تحصیل به تهران آمدم و در سال 1352 در رشته برق در دانشگاه شریف مشغول به تحصیل شدم.
در دوران کودکی از آنجایی که انسان از زندگی خود خبری ندارد و به خصوص که جامعه در قرن اخیر سرعت وحشتناکی گرفته است علاقه بسیاری داشتم که استاد دانشگاه شوم و به تحقیق وتفحص بپردازم. از دوران کودکی به رشته برق علاقه بسیاری
داشتم ودر ضمن در نقاشی و کارهای هنری هم فعالیت زیادی داشتم. در کودکی ونوجوانی الگوی خاصی نداشتم. مادرم خانه دار بود.از نظر مالی زندگی متوسطی داشتیم، فامیل ما خیلی پولدار نبود ولی از نظر معلومات و سواد و شخصیت در سطح بالایی قرار داشت و از نظر عاطفی واخلاقی خانواده و فامیل خوبی داشتیم و از نظر مالی هر چه که زمان می گذشت وضع مالی ما بهترمی شد.فشار اقتصادی اگر از یک حد بیش تر باشد نمی تان رشد کرد و از نظر خانوادگی نیز باید محیط خانواده نسبتاً آرام باشد.
کسی که محدودیت مالی دارد بهتر رشد می کند و بهتر مشکلات را تحمل می کند. از سال 1359شرکتی را با چند تن از دوستان و
هم دانشگاهی هایم ثبت کردیم که قرار بود با هم یک کار تولیدی راه بیندازیم، بعد از انقلاب جو خود کفایی بر جامعه ما حاکم بود و ما نیز احساس وظیفه می کردیم. در شرکت کنترل ابزار با آقای مهندس خداوندیان حدود15 سال کار کردم. در یک جهانی که جهان تولید است تحصیل پایه پیشرفت است به عقیده من اگر کسی بخواهد دکترا ویا فوق لیسانس بگیرد نبید در ایران تحصیل کند و باید که به خارج از کشور برود.بنابر این گاهی تحصیلات عالیه دانشگاهی از نظر کار کردن ضرر هم دارد و انسان را از واقعیات دور می کند. تمدنی که در حال پیشرفت است به جهت روشن در حال حرکت نیست و تعاملات انسانی در آن در نظر گرفته نمی شود و بیشتر منافع کمپانی های بزرگ است که همه چیز را به جلو می برد ما کار عمده مان را انجام دادهایم و من تا جایی که با جوانان صحبت کرده ام هیچ یک نسبت به آینده امیدوار نیستند. به نظرم در دنیا همه چیز نسبی است و هیچ چیز مطلقی وجود ندارد به نظرم شانس عامل مهمی است که در کجا به دنیا بیایی و پدر ومادرت چه کسانی هستند و در همان جامعهای که به دنیا آمده ای چه اتفاقاتی از نظر سیاسی، علمی، جنگ، طبیعت و....، میافتد. در آن زمان می دیدم کسانی که در بخش خصوصی کار می کردند و کار آزاد دارند و وضعشان بهتراست. از کودکی دوست داشتم چیزی را بسازم که نداشتم به همین دلیل کار تولیدی را بسیار دوست داشتم ولی در کارهای دولتی مجبور هستی از دولت فرمان بگیری ودر یک چارچوب خشک حرکت کنی و آزادی عمل وجود ندارد به همین دلیل کار دولتی را دوست نداشتم.
می توان در ایران فرصتهایی را با تلاش و پشتکار از دست نداد.
ما خیلی چیزها تحقیق و بررسی کرده ایم و به این نتیجه رسیدیم که فایده ای ندارد یا نتوانستیم آن را تمام کنیم ولی به راحتی کار را رها نکرده ام. در زندگی شکست داشته ام ولی همیشه برایم سلامتی افراد مهم ترین چیز بوده است هر زمانی که مشکلی پیش می آید، مشکل خودم را با مشکلاتی که برای دیگران پیش می آید مقایسه می کنم و آن مشکل در نظرم بسیار کوچک می آید. من در کارم زیاد مشورت می کنم و برای یک کار از چند کانال می روم تا یکی به نتیجه برسد.
زندگینامه کارآفرینان موفق - مردان کارآفرین ایرانی
نام: آقای داد گریان
نام محصول: دستگاه بخورشفا بخش
شرکت: شفابخش
تحصیلات: ابتدایی
در دوران کودکی از لحاظ مالی تحت فشار زیادی بودم خانواده ما ازقشر متوسط جامعه محسوب می شدند و نمی توانستند لوازم مورد احتیاج ما را فراهم کنند در جوانی پدرم را از دست دادم که این اتفاق ضربه روحی شدیدی به من وارد ساخت.
من حتی در سنین 14-13 سالگی هم سعی می کردم جدا زندگی کنم و مستقل باشم آرزوی من برای رسیدن به استقلال در زندگی مرا از درس خواندن دورکرد .
مطمئناًًًًً اگر من درمقطع بالاتری تحصیل می کردم قدمهای خیلی بزرگتری می توانستم بردارم ، حتی مواردی پیش می آمد که نمی توانستم از پس آنها برآیم مثلاًٌٌ قراردادهایی نزد من می آ وردند که اصلاً محتوای آن را درک نمی کردم و متوجه آن نمی شدم و به همین دلیل ضررهای زیادی را متحمل شدم.
در زمان جنگ مجبور شدم به خاطر جنگ از آبادان به تهران پناه بردم، به صورت قراردادی به مونتاژ دستگاه بخور یک شرکت خارجی که برادرهمسرم در آنجا کار می کرد پرداختم. آن شرکت ورشکست شد و بعد از سه سال کار شرکت تعطیل شد. از آن زمان به این فکر افتادم که دستگاه بخورکامل تری را بسازم. از اطرافیانم پول قرض گرفتم و به کمک یکی از دوستانم درتبریزقالب آن را ساختیم و کار را ادامه دادیم تا به مرحله تولید ، فروش و سود دهی رسید.
مشکلا تی در راه تولید این دستگاه داشتیم، یکی نداشتن سرمایه بود که علاوه بر اینکه هزینه ی اولیه تولید را از اطرافیانم قرض کردم فقط هزینه مواد اولیه تأمین شد، مجبور شدم تا از دوستانم پول قرض کنم، تا دوباره کارم را پیش ببرم، در آن موقع بیکار بودم و مونتاژ را در خانه با همسرم انجام می دادم .
مشکل بعدی این بود که هیچکس دستگاه بخور را نمی شناخت، این در حالی بود که نه تنها کار تولید به عهده خودم بود بلکه باید کاربازاریابی را نیز انجام می دادم. برای این کار به دارو خانه ها می رفتم، کار دستگاه بخور را برایشان توضیح می دادم تا اینکه توانستم کم کم آنها را متقاعد به خرید کنم ودریافتند که دستگاه بخور چه خاصیتی دارد، وشروع به سفارش دادن آن کردند.
به تدریج که کاروسعت یافت کارگر گرفتیم، پارکینگ منزلم را تبدیل به کار گاه کردم و بازار یابی را استخدام کردم تا به الان که کار خانه مان تأسیس شده، درآنجا مشغول به کار است.
هدف من این بود که چند نوع کالای دیگر نیز در کنار دستگاه بخور تولید کنم به شرط اینکه تولید دستگاه بخور، وسعت یابد تا تولید کالای بعدی را آغاز کنم چون اگرمی خواستم چند نوع کالا را با هم تولید کنم در این حالت نه به تولید دستگاه بخور می رسیدم ونه به تو لید کالایی دیگر.
عقیده ی من این است که قبل ازتولید کالایی دیگرباید اولین کالای وارد شده به بازار به بهترین نحو وارد بازارکرد. زیرا وقتی شما کاری را شروع می کنید باید از تمام راههایی که برای تولید مناسب کالا وجود دارد مطلع شوید و اطلاع دقیق در باره ی بازار آن کالا بدست آورید .
برای تأمین مالی پروژه به دوستان نزدیکم که با آن ها رفت و آمد خانوادگی داشتیم پیشنهاد دادم که وارد این کار شوند واز این کار سودی ببرند. حالتی را مانند سهام بوجود آوردم که هرکس مبلغی را می گذاشت و با توجه به مبلغی که گذاشته سود دریافت می کرد و این چنین بودجه ام را با حمایت اطرافیانم تامین می کردم.
با گسترش کار، نه تنها اصل پولشان را به آنها باز گرداندم بلکه سودی هم عایدشان شد وتلاش ما نیز نتیجه داد.
زندگینامه کارآفرینان موفق - مردان کارآفرین ایرانی
نام ونام خانوادگی: حامد حسن یزدی
نام شرکت: راک سیستم
نام محصول: راک سیستم
تحصیلات: لیسانس علوم سیاسی
من حامد حسن یزدی متولد منطقه 13 تهران هستم و کارم را در این زمینه 2 سال به صورت تمام وقت و یکسال به صورت نیمه وقت شروع کردم. در دوران کودکی دوست داشتم راننده کامیون شوم، به کار فنی هم علاقه زیادی داشتم. به رشته صنعت علاقه زیادی داشتم که متاسفانه در دوره ی دبیرستان برای آن رشته حد نصاب لازم را بدست نیاوردم. شاید دلیل علاقه ام به رانندگی از آن جهت بود که خانه ما تهران بود ولی محل کارمان شهریار قرار داشت، به همین دلیل در مسیر راه ماشین های بزرگ را زیاد می دیدم و دوست داشتم که راننده کامیون باشم. در دوران نوجوانی به بروسلی علاقه زیادی داشتم، و فیلم های اورا هم دنبال می کردم، خودم هم ورزشکار بودم و به ورزش علاقه زیادی داشتم. در دوران کودکی بحران عاطفی نداشتم ولی در دوران نوجوانی خانواده دچار بحران مالی شده بود چون پدرم مدتی به کار دامداری پرداخته بود و کار مبل را جمع کرده بود بعد از مدتی دامها مریض شدند و به دلیل جنگ داروهای لازم برای آنها یافت نمی شد در نتیجه همه ی دامها مردند، به همین دلیل فشار مالی زیادی را متحمل شدیم و این بحران از نظر انگیزه مادی بر من تاًثیر زیادی گذاشت. پدرم شاغل و مادرم
خانه دار بود. در زمان قبل از انقلاب کار مبلمان خیلی خوب بود. قبل از دانشگاه هفته ای یک روز به کلاس می رفتم و کنده کاری روی چوببرای مبل را یاد می گرفتم و انگیزه ام همان علاقه ای بود که به کار فنی، صنعتی و مکانیکی داشتم. من در دوران دبیرستان دانش آموز فعالی نبودم اما از زمانی که به دانشگاه رفتم به این رشته علاقه زیادی پیدا کردم چون بحث ها و کتابهایی که آنجا مطرح می شد اصلاً در بیرون جامعه عنوان نمی شد و علاقه ی زیادی دارم که رشته تحصیلی ام را ادامه دهم ولی ادامه تحصیل شرط لازم برای موفقیت نیست. در روزگار ما پیشرفت های دنیاست که آینده را تعیین می کند آن هم به خاطر تک قطبی شدن جهان است ولی با این وجود هیچ چیز قابل پیش بینی نیست.
آینده را روشن می بینم. در دنیا یی که ما آفریده شده ایم، خداوند به تمام انسانها اختیار داده و همه می توانند زندگی خودشان را بسازند ولی از طرفی خداوند سرنوشت انسانها را به نوعی در دست خود قرار داده یعنی جبر و اختیار حالت برابر دارند.
تا زمانی که مذهب به عنوان یک ابزار قرار نگیرد و از آن سوء استفاده نشود مذهب بسیار مفید است. به کارهای دولتی علاقه زیادی ندارم شاید به خاطر سیستم ناقص اداری می باشد ولی واقعاً کار مبل راک را دوست دارم. در زندگی با شکست مواجه شده ام وو بسیارهم ناراحت شدم ولی با آن کنار آمدم .
از انتقاد اطرافیان استقبال می کنم و اگر انتقادی سازنده باشد سعی میکنم آن را بکار گیرم ولی اگر هدف از انتقاد این باشد که مرا نسبت به کار دلسرد کند یا بخواهند کار شکنی کنند به آن توجه نمی کنم و بیشتر به کارم علاقه نشان می دهم. زمانی که درسم تمام شد یا باید ادامه تحصیل می دادم و فوق لیسانس قبول می شدم که این بسیار مشکل بود، بنابراین به این فکر افتادم که به کار پدرم بپردازم، وقتی جوانب کار را برسی کردم متوجه شدم که در این سیستم تولید کنندگان با هم رقابت می کنند، از هم الگو برداری می کنند و قیمتها را پایین می دهند و کیفیت کار هم خیلی پایین است و در نتیجه تصمیم گرفتم که کار جدید و خاصی را شروع کنم که هم از نظر طبی مفید باشد و هم از نظر اقتصادی مقرون به صرفه می باشد و از همه مهمتر کار تک وخاصی باشد که در ایران تا کنون تولید نشده باشد، البته مدل اولیه را پدرم درست کرده بود و همین امر باعث جرقه ای شد که من کار او را دنبال کنم. هزینه اصلی ما فقط زمان و فرصت بود از طرفی چون پدرم در کار مبل بود خوشبختانه از نظر کارگاه، ابزارآلات تولیدی و جنس مشکلی نداشتیم و می دانستم اگر تبلیغات بر روی این کار انجام شود صد در صد جواب می دهد.
اولین مبلی که تولید کردیم را به یکی از مبل فروشی های تهران به عنوان نمونه دادیم که بسیار مورد قبول واقع شد. برای ساختن این نوع مبل مجوز خاصی نمی خواست .در حال حاضر دو شرکت دیگر به جز ما هستند که در این زمینه فعالیت می کنند، که یکی مبل از ایتالیا می آورد و به قیمت خیلی بالا می فروشد و شرکت دیگر که مکانیزم داخلی و مکانیکی آن را از ایتالیا می آورد و کارهای روی مبل را خودش انجام می دهد. در آینده تصمیم دارم طرح های جدیدی را ارائه دهم . مهم ترین مانع ما کار گر است و بعد قانون کار و همچنین وضعیت بازار داخلی کشور، که هر قشری
نمی تواند این مبل را خریداری کند، مثلاً بیشتر قشر مرفه جامعه توانایی خریدن این نوع مبل دارند. از جمله نقاط ضعفمان زمان و سرمایه ی لازم برای کار است، و تقاط مثبت کار ما این است که کار ما تک است و سه سال گارانتی دارد و در تولید این نوع مبل از بهترین جنس استفاده شده است. انسان باید تلاش و کوشش کند تا به آنچه که می خواهد برسد به جوانان توصیه می کنم که با در خانه نشستن کاری درست نمی شود، باید زحمت کشید تا به نتیجه رسید و دیگر اینکه خود باخته نباشند و ترجمه قران را حتی یکبار هم که شده بخوانند.
زندگینامه کارآفرینان موفق - مردان کارآفرین ایرانی
نام ونام خانوادگی: مهدی خان محمدی
شرکت: پیشرفت پخت، نان سحر
تحصیلات: دیپلم
نام محصول: ماشین آلات پخت و پز
در شهرستان ابهر به دنیا آمدم و پدرم در آن زمان تاجر فرش بود ولی ایشان به دلایلی ورشکست شدند و وقتی امتحان ششم ابتدایی را دادم دیگربه خانه نرفتم و از همان جا به سوی تهران حرکت کردم. ابتدا در یک کارخانه و بعد در یک مغازه میوه فروشی مشغول به کار شدم قابل ذکر است من حتی یک ریال لین پول ها را هم برای خودم بر نمی داشتم و کلیه پول ها را برای پدرم می فرستادم روزهایی که پدرم ورشکست شده بود بسیار روزهای سختی بود و دائماً روز شماری می کردیم که امتحانات زودتر تمام شود و بتوانم کاری انجام بدهم. بعد از مدتی کار در میوه فروشی با کمک یکی از مشتریان در کارخانه کفش ملی استخدام شدم وخیلی زود ترقی کردم. در همان زمان بود که عمویم شغل نان فروشی داشت و بیمار شد و من مدتی به او کمک می کردم تا وی مشتریانش را از دست ندهد و متوجه شدم که دنیای بیرون با فضای در بسته کارخانه بسیار فرق می کند و امکان پیشرفت بسیاری در آن وجود دارد از کارخانه کفش استعفا دادم ولی قبول نمی کردند و به رئیس کارخانه گفتم که می خواهم دنبال کاری بروم که خودم رئیس خودم باشم به همین دلیل نان فروشی را تا 6ماه ادامه دادم و بعد از آن از عمویم اجازه گرفتم که مستقل کار کنم و بعد از مدتی توانستم موتورسیکلت خریدم و با آن شروع به کار کردم. بعد از مدتی کار ما رونق گرفت، بعد از مدتی متوجه شدم که هیچ نانوایی قادر نیست که نان ما تأمین کند بنابراین نان سحر فعلی را ابتدا چهار سال اجاره کردیم و بعد از چهار سال آن را خریداری کردم و به بهداشت آن رسیدگی کردم و با کمک مدیر یک شرکت آلمانی ماشین آلات را از آلمان وارد کردیم و من اولین کسی بودیم که ماشین آلات را به صورت خصوصی از آلمان وارد کردیم. ماشین آلات آمد و تحول کار ما از آن روز شروع شد. بعد از انقلاب امکان استفاده از خدمات آلمانی ها وجود نداشت و ما می توانستیم بدون اینکه به آن ها نیاز داشته باشیم مشکلات ماشین آلات را خودمان برطرف کنیم. وبعد از مدتی توانستیم نواقص ماشین آلات سایر شرکت ها را هم برطرف کنیم. در دوران کودکی مهم ترین چیزی که برایم وجود داشت اینکه به تهران بیایم و کار کنم و پدرم را از آن وضعیت نجات دهم ولی زمانی که از کارخانه کفش بیرون آمدم و متوجه شدم که بازار و جامعه بسیار بزرگ است، رویای بسیار بزرگتری را در سر می پروراندم. من بسیاری از کشورهای آسیا واروپا را گشته ام ومتوجه شدم در هیچ کشوری مانند ایران انسان نمی تواند کارآفرین باشد. به کار نان علاقه بسیار داشتم و آرزویم این بود که کارخانه بزرگ نان داشته باشم ودر کارم مؤفق باشم و مردم نانی را که از من می خرند برایم دعا می کنند. در کودکی به آن شکل دچار بحران عاطفی خاصی نشده ام ولی من تازه توانسته بودم که نان سحر را خریداری کنم و دوست داشتم تا به پدر ومادرم خدمت کنم که متأسفانه مادرم فوت کرد. الان خیلی افسوس
می خورم که چرا تحصیلات دانشگاهی ندارم وافسوس می خورم که ای کاش با این تجربه کاری تحصیلات دانشگاهی هم داشتم طبیعتاً موفق تر می شدم ولی اعتقاد که تحصیلات دانشگاهی شرط اصلی نیست ولی کسی که بتواند هم در کار موفق باشد و در تحصیل او را باید ستود. آینده را بسیار روشن می بینم چون کلاً انسان خوش بینی هستم اگر انسان به خداوند امید داشته باشد و با تمام وجود فعالیت کند حتماً در کارها مؤفق می شویم. موفقیت یا شکست دست خود انسان است، سرنوشت و قسمت در زندگی انسان تاثیر بسیار اندکی دارند و معتقدم هر کسی سرنوشتش را خودش رقم می زند. در زندگی بد شانسی های زیادی آوردم ولی خوشبختانه در کار مشکلی نداشتم و ای به دلیل فعالیت و تلاش خودم بود. هر کاری فراز و نشیب خاص خودش را دارد اگر به کارتان ایمان دارید هرچند اگر چندین بار هم شکست بخورید باز هم ادامه می دهید و با مشکلات مبارزه می کند. من هیچ کاری را نصفه رها نکرده ام و معتقد بودم که مشکلات را باید بشکنم.
از انتاد هراسی ندارم وتا کنون هم بیشتر از مشورت با دیگران استفاده کرده ام. اگر انتقاد سازنده باشد انسان باید به آن عمل کند ولی باید فرد خودش تشخیص دهد که کدام انتقاد سازنده است وکدام مشکل آفرین.
انتخاب رشته و هدف برای جوانان بسیار مهم است اگر جوانان نتوانند اهداف خود را مشخص کنند ودر کارهایشان بلاتکلیف باشند از زندگی و پیشرفت بسیارعقب می مانند. هدفم از کار کردن تأمین مشکلات مالی خانواده ام و همچنین تأمین نیازهای شخصی بود. با رقبای داخلی ارتباط نزدیک داریم و اعتقاد دارم باید به یکدیگر کمک کنیم.
از جوانان خواهش می کنم که اول اعتقادشان به خدا باشد و دوم اینکه بدون تلاش به جایی نمی رسد. جوانان باید تحصیل کنند و در کنار کار با تحصیل هم آشنا شوند.