زندگینامه کارآفرینان موفق - مردان کارآفرین ایرانی
نام ونام خانوادگی: آقای عدالت پیشه
شرکت: کاوش الکترونیک
تحصیلات: دیپلم ریاضی
نام محصول: کاوش الکترونیک
ازهمان دوران کودکی به لوازم برقی و صنعت الکترونیک علاقه ی زیادی داشتم. در کل کارهای عملی را خیلی دوست دارم و علاقمند بودم که در رشته های فنی ادامه تحصیل دهم.
در سنین نوجوانی به جبهه رفتم و بعد از جنگ توانستم دیپلم بگیرم، اما ازهمان ابتدا به کارهای تولیدی عشق می ورزیدم و در رویا هایم خودم را در مدیریت صنعتی یک کارخانه یا مدیر عاملی می دیدم که کار صنعتی انجام می دهم.از لحاظ خانوادگی مشکلی نداشتم و الان خوشبختانه، هم پدر و هم مادرم در قید حیات هستند که امیدوارم همیشه در پرتو حمایت آنان قرار گیرم. در یک خانواده مذهبی در حد متوسط بزرگ شدم. پدرم در گذشته بازاری بود بعد از انقلاب در زمینه موٌسسات خیریه کار می کرد.از نظر اقتصادی هم در خانواده مشکلی نداشتم.
از نظر من ادامه تحصیل و مخصوصا ٌتحصیلات دانشگاهی شرط لازم برای موفقیت نیست. علت اینکه در کنکور شرکت نکردم این بود که اعتقاد داشتم اگر بخواهم به دانشگاه بروم از آنچه که به آن علاقه دارم دور خواهم شد. نظر من این بود که هر جا که نیاز داشته باشم از مشاوره افراد متخصص استفاده می کنم یا خودم در آن زمینه به مطالعه می پردازم. چیزی که همیشه مرا ارضاء می کند کار کردن است.
زندگی روال خودش را دارد و بستگی دارد که چگونه با آن کنار بیاییم. به شانس و اقبال اعتقادی ندارم، هر کس خودش می تواند مسیر خودش را انتخاب کند. پدرم همیشه به ما نصیحت می کرد که سعی کن نان خودت را در آوری، از این رو علاقه چندانی به کارهای دولتی نداشتم و برایم قابل تحمل نبود.
به هدفی که می خواستم هنوز نرسیده ام. ایرادهایی که به کار وارد شده سلیقه ایست و به صورتی نیست که کل مجموعه را زیر سوال ببرد. پشتکار حرف اول را در کار میزند و شاخصه ی اصلی همه ی افرادی که در دنیا موفق شدند پشتکار است.
تا به حال به شکستی که مسیرم را تغییر دهد برخورد نکرده ام. به نظرم هیچ نقطه بن بستی در زندگی وجود ندارد و همیشه یک راه برای حل مشکلات وجود دارد. روحیه ام طوری است که سعی می کنم کارم را به بهترین نحو انجام دهم اما اگر دیگران مخالف کاری که انجام می دهم باشند، چندان تاًثیری در روحیه ی کاری ام ندارد. کار کاوش الکترونیک را به لحاظ همان ضعفی که در مملکت ما هست و آن هم در زمینه کمک آموزشی شروع کردم. عامل اصلی که باعث شروع کارم شد، مطالب کمک آموزشی بود. شاید آن زمان فکر می کردم اگر این کار انجام شود با یک بخش عظیم از پشتوانه دولتی که آموزش و پرورش و صنایع از آن حمایت می کنند رو به رو می شویم و کارمان پیشرفت قابل توجهی می کند. رایزنی های اقتصادی در هر تولیدی وجود دارد، ما نیز جوانب کار را برسی کردیم، به نظر طرح موفقی بود.از زمانی که این ایده به ذهنمان رسید تا شروع کار چیزی حدود 8 ماه طول کشید. این کار هزینه بالایی میبرد چون چند قطعه ی آن از نظر ساخت قالب بسیار پیچیده بود و هم جنس آن گران بود .
از لحاظ مالی تعدادی از دوستان مخالف بودند که کار را با وام بانکی شروع کنیم. ما کار را ابتدا با حجم پایینی از سرمایه شروع کردیم.
مشکلی که همیشه در ذهنم وجود داشته این بود که، جنسی که الان با این مشخصات وارد بازارمی شود و از اعتبار خاصی هم برخوردار است چرا نمی تواند یک پروانه ساخت بگیرد؟
این موضوع برای ما به عنوان یک مشکل بزرگ محسوب می شود. نقطه قوت کار ما این است که از حجم بالای مشتری می تواند برخوردار باشد و نقطه ضعف کار هم از آنجایی است که سلسله مراتب کارهایی که انجام شده چون هدفمند نبوده است با یک وقفه چند ساله رو به رو شده است و این مسئله شعار اصلی ما را که الکترونیک را با کاوش الکترونیک بیاموزید ، نمی تواند پوشش دهد.
رسیدن به هر کاری غیر ممکن نیست فقط باید آستین همت را بالا زد و تلاش و پشتکار داشت
زندگینامه کارآفرینان موفق - مردان کارآفرین ایرانی
نام:آقای مجید باویلی
نام محصول: میکرو پمپ
نام شرکت: مان پلاستیک
تحصیلات: دیپلم حسابداری
رویاها و آرزوهای دوران کودکی ام همان هایی بودند که الان هم در ذهن می پرورانم، منتهی نوع کار در آن زمان در ذهنم نبود ولی به هر رویا و آرزویی که در دوران کودکی و نوجوانی داشتم رسیده ام.بیشتر رویا ها و الگوهای من خود ساخته بوده است.
پدرم می توانست به عنوان یک الگوی خوب در زندگی برای من باشد ولی متاًسفانه او را خیلی زود از دست دادم.
بعد از پدرم الگوهایی که می ساختم رویایی و ذهنی بودند، در دوران کودکی مشکلات زیادی داشتم پدرم را در10سالگی ازدست دادم، درحالی که در اوج موفقیت های اقتصادی خودش بود. بعد از هر شکستی انگیزه و تلاشم برای جبران بیشترمی شود به نوعی که به اطرافیان نشان می دهم که با آدم ناتوانی رو به رو نیستند.
مادرم شاغل نبود ولی از ارثی که از پدرم به جا مانده بود زندگیمان را اداره می کردیم. ارث پدری من سالن هایی است که الان واحدهای تولیدی من در آنجا مشغول به کار است. برخی مواقع پیش می آمد که به یکسری مسائل جدی مالی بر می خوردیم.
زمانی که درس می خواندم به کار اشتغال نداشتم، جز یک مورد، در سن 15-16 سالگی که در کارخانه ای در نزدیک محل سکونتمان برای ساعات کاری 6تا10 کارگر می خواست و این تجربه مفیدی برای من به حساب می آمد و بسیاری از مسائلی را که آنجا دیدم در کار خود پیاده کردم. زمانی که دیپلم گرفتم ازدواج کردم و بعد هم درگیر کار شدم و دیگر فرصت آن را نداشتم که درس بخوانم، از آنجایی که موقعیت لازم برای ادامه تحصیل را پیدا نکردم، نتوانستم ادامه تحصیل دهم و تمام علم و آگاهی که دارم به صورت تجربی است و تما ماً با اتکا به خودم بوده است. من به شانس اعتقاد ندارم چون شانس به خود انسان بستگی دارد. تمایلی به کار در سازمان های دولتی نداشتم چون که نمی خواستم محدود شوم یا شاید هم احساس می کردم که جلوی بلند پروازی های من گرفته می شود چون از کودکی دوست داشتم آزاد باشم.
اگر از آموزه های مذهبی در جهت مثبت استفاده شود موٌثر است و اگر غلط استفاده شود ضربه ی جدی وارد می شود و این درک دین بستگی به خود افراد دارد که چگونه از آموزه های دینی استفاده کنیم.
بنا به فرمایش حضرت علی(ع) کار عبادت است.
دین ما نکات مثبتی در راستای فرهنگ کار و کارگری و کارآفرینی دارد اما متاًسفانه ازاین نکات کمتر استفاده می شود.
من تقریباًحدود 15سال است که به طور شبانه روزی کار می کنم و تا چند سال پیش کارهای اجرایی هم به عهده من بود. از شکست هایی که خوردم به نوعی خوشحال هستم چون مطئناً دیگر سعی می کنم چنین شکستی را تجربه نکنم. از نظر من هر شکستی سر آغاز یک پیروزی بزرگ است. من چیزی را که احساس کنم درست است حتماً انجام می دهم، ولی تا خوب جوانب را نسنجم و تمام زوایای آن را در نظر نگیرم حرکتی انجام نمی دهم.
جرقه ی تولیدی که الان داریم، باعث رشد مجموعه مان شد و ما از تولید بطری پلاستیکی تبدیل به یک مجموعه مطرح شدیم.فکر این کار خیلی اتفاقی به ذهنم رسید.همسرم یک سرویس آشپزخانه خارجی خریداری کرده بود، روی این سرویس ها پمپ هایی نصب شده بود، من به برسی این پمپها پرداختم و متوجه شدم که می توان این را در کشور تولید کرد. با برسی آن متوجه شدم که بازار هم به این چنین کالاهایی نیاز دارد، پس بهتر است من نفر اول باشم.
هدفم در درجه ی اول کسب درآمد بود منتهی راه کسب درآمد برایم مهم بود. تصمیم داشتم محصولی که تولید می کنم، رقیبی نداشته باشد، کار تک باشد و تحسین دیگران را هم به همراه خودش داشته باشد و از همه مهمتر توانایی یک ایرانی درتولید را نشان بدهد. یک تولید کننده وقتی از کار لذت می برد که زمانی که وارد مجموعه اش می شود و متوجه می شود که افراد مجموعه اش راضی هستند و از کنار او امرار معاش می کنند برای آدمی بسیار لذت بخش است.
بعد از آتش سوزی کارخانه نجاری به زیر صفر رسیدم.
شروع کارمان با پول بهره ای آزاد بود و قسمت خیلی جزئی آن را با وام بانکی تاًمین کردیم. برای بازار یابی محصولمان کار خاصی انجام ندادم، فقط برای خریداران مشکلات صابون های جامد را بیان کردم و به آنها اطمینان دادم که بازارحتماً از این مایع دستشویی استقبال می کند.
از جمله موانعی که در راه این کار وجود دارد، ضعف تخصص در همان ابتدا در ایران حس می شود.از طرفی قالبساز مجرب ومتخصص کمبود داشتم که بتوانم به آن تکیه کنم .در شروع کارمان مشکلات مالی وجود داشت .مشکل عمده ما، مشکل سیستم است و مشکل نا برابری دلار بود.
اگر می خواهید در کارتان موفق شوید اول نیاز جامعه را در نظربگیرید نه نیاز خودتان را و به کاری که می خواهید شروع کنید عشق بورزید، در رویا ها همانطور که موفقیت را می بینید شکست ها را چاره اندیشی کنید و با اولین یا دومین مشکل از کارتان سرد نشوید، علم و تجربه مکمل یکدیگر هستند زمانی موفق می شوید که از هر دو آن ها بهره برده باشید.
زندگینامه کارآفرینان موفق - مردان کارآفرین ایرانی
نام و نام خانوادگی: علی اکبر اصفهانی
نام محصول: تولید محصولات کمجا
شرکت: کمجا
تحصیلات: لیسانس الکترونیک
در سال 1327 در تهران متولد شدم پدرم افسر ارتش و مادرم خانه دار بودند. در آن زمان ما مشکل خاصی نداشتیم و خانواده پر جمعیتی بودیم. پدر و مادرم خیلی سالم زندگی می کردند و این باعث شده بود که زندگی نسبتاً مرفه ای داشته باشیم.
در زمان کودکی الگوی خاصی نداشتم و در دوران دبیرستان و هنرستان کاری که درآمد خاصی داشته باشد نداشتم و فقط کار فنی هنرستان بود که داشتم، ولی به عنوان شغل نبود.
در زمان کودکی الگوی خاصی نداشتم. در دوران دبیرستان و هنرستان کاری که درآمد خاصی داشته باشد نداشتم و فقط همان مسائل جانبی هنرستان که کار فنی بود داشتم.
من هیچ وقت آرزویی برای رسیدن به شغل خاصی نداشتم ولی دوست داشتم بیشتر کارم وکالت باشد اما موفق نشدم به این دلیل که در زمان ما دروس تحصیلی به سه بخش ادبی، ریاضی و طبیعی تقسیم می شد و من در هر سه گروه نمره لازم را کسب کرده بودم اما زمانی که متوجه شدم وکالت و یا قضاوت بحث آن در رشته ادبیات است نرفتم و آن هم به این دلیل نبود که دوست نداشتم بلکه به خاطر جبری که وجود داشت چون شغلها و رشته هایی که یک شخص که ادبیات خوانده بود محدود بود در نتیجه نظرم عوض شد و به هنرستان رفتم و رشته برق را ادامه دادم و سپس چند سالی به استخدام اداره ی برق درآمدم. ولی در آن زمان فعالیت و کار آزاد همیشه مرا به طرف خود می کشید بنابراین در سال 1354 اداره را رها کردم و شروع به کار آزاد نمودم.
پایه اصلی کار و فعالیت ما تخت تاشو می باشد که محصولات دیگری هم به آن اضافه شده که به نوعی جای کمی را می گیرد و با جای کوچک و آپارتمانهای کوچک تجانس دارد به جز تخت تاشو که محصول اولیه ما بوده است بیشتر محصولات دیگر که بعداً به وجود آمدند ایده های آنها را از خود مشتریان گرفتیم.
در مورد این کار من تجربه ی خاصی نداشتم ولی مقدار زیادی تعالیم پدر و مادرم بود که آنها همیشه مسائلی را در ما تقویت کردند مانند بحث تعهد و اعتبار که در زمینه کار هم متوجه شدیم که اول اعتبار و تعهدات و ثروت و مال بدون اعتبار و تعهد اصلاً از نظر دیگران ارزش ندارد اما در مورد کمجا هیچ تجربه ای نبود و این ایده به صورت جرقه بوجود آمد و من چیزی را دیدم و فکر کردم که می تواند مفید واقع شود و کار را شروع کردم. در سال 1372 شرکت تأسیس شد و یک مدت فعالیت داشتم بعد تغییراتی در آن بوجود آمد که کمجا نام محصول ما بود و بعد اسم ثبتی شرکت شد.
طرح و ایده اول بیشتر کپی برداری از مدلهای خارجی و بیشتر آلمانی بود ولی بعد از چند ماه که در این تولید به نتیجه ای رسیدیم تمام وسایل تولید آن را تبدیل به کالاهای ایرانی کردیم.
من این طرح را در کتابی دیدم که آن مرا به خود جذب کرد و از لحظه اول هم اصلاً به آن به عنوان یک حرفه نگاه نکردم منتهی زمان زیادی گذاشتیم که از نظر اطمینان و اعتماد به کار به حد قابل قبولی برسیم.
برای رسیدن به این ایده و عملی کردن آن مستلزم پذیرش ریسکهایی از قبیل مسائل مالی و اعتباری بود. به هر حال برای اینکه ما بتوانیم به نتایج مطلوبتری برسیم باید ریسکهای مالی و اعتباری را می پذیرفتیم چون در زندگی شخصی، اجتماعی، کسبی و تجاری اعتبار حرف اول را می زند و اگر صدمه ببیند می تواند بیشترین صدمه را به مجموعه یا فرد وارد کند و این ریسکها را من داشته ام منتهی باز هم فکر می کنم با احتیاط بالای 80 تا 90 درصد پذیرفتم یعنی هیچ زمانی یادم نیست که ریسک بدون احتیاط کرده باشم.
زندگینامه کارآفرینان موفق - مردان کارآفرین ایرانی
نام و نام خواندگی: سید محمد هاشمی
نام محصول: انواع مختلف چرخ خیاطی
شرکت: کاچیران
تحصیلات: لیسانس اقتصاد
در سال 1326 در اراک به دنیا آمدم. تحصیلات ابتدایی را در اراک گذراندم و سپس با خانواده به تهران آمدم.
در دوران کودکی سر کش و لجباز بودم. هر چیزی که از لحاظ خودم انجام دادنش درست بود روی آن پا فشاری می کردم خیلی حساس بودم و طبیعتاً زود هم عصبی می شدم.
اصولاً آدم خاصی بودم. زمانی که درس می خواندم افکاری در ذهنم بود که همیشه نسبت به سنم طبیعی نبوده یعنی اگر 15 ساله بودم افکاری داشتم که آن زمان مرا از سایرین جدا می کرد و همین باعث می شد که در حین تحصیل با وجود اینکه وضع خانواده ام خوب بود همیشه در حال کار و فعالیت بودم و دوست داشتم وجود خودم را اثبات کنم و برای موفقیت از دیگران کمک نگیرم.
دوران دانشگاه را در رشته اقتصاد در دانشگاه ملی آن زمان گذراندم.
در دوران تحصیل، برای نیاز مالی کار نمی کردم و بیشتر برای تجربه به فعالیت می پرداختم. ویزیتور بودم و در زمینه ی تحقیقات بازاریابی هم مدارکی داشتم و همیشه سعی می کردم با افراد موفق تماس داشته باشم و به عنوان ویزیتور نظراتشان را می پرسیدم و همین باعث موفقیتم شد.
بعد از اتمام درس به علت اینکه تنها پسر خانواده بودم و سن پدرم بالای 60 سال بود از خدمت سربازی معاف شدم لذا خیلی زود شروع به کار کردم و سرمایه ای جمع نمودم و در سن 24 سالگی ازدواج کرده و مستقل شدم.
در جوانی مدتی را در انگلیس گذراندم و بعد به ایران آمدم. پدر یکی از دوستانم کارش واردات لوازم خانگی و چرخ خیاطی بود به همین خاطر دوستم به من پیشنهاد کرد که این کار را ادامه دهیم و ما شروع کار واردات چرخ خیاطی و لوازم خانگی کردیم در آن زمان سرمایه نداشتیم ولی نیروی کار داشتیم.
با شروع جنگ تصمیم گرفتم با تأسیس یک شرکت که خودم عضو هیئت مدیره آن بودم این پروژه را پیاده کنم.
در موفقیت من دو عامل وجود داشت یکی عامل علمی که تلاش کردیم تکنولوژی را از یک شرکت آلمانی خریدای کنیم و بر مبنای این تکنولوژی، ماشین آلات و سخت افزار این طرح را آماده کردیم و علت ایمان و اغتقاد به خدا بود که به ما کمک کرد در برابر مشکلات و سختی ها مقاومت کنیم.
ما مشکل Finance داشتیم و به همین دلیل بانکها پول و تهسیلات لازم در اختیار ما قرار نمی دادند و می خواستند جلوی اعتبارات ما را بگیرند ولی به هر حال ما شروع به کار کردیم و توانستیم بدون کمک از آنها، تولید را راه اندازی کنیم و به سطح بالایی برسانیم و به خود کفایی برسیم به طوری که 90% از قطعات چرخ خیاطی را خودمان بسازیم که کیفیت آن برابر با کیفیت تولیدات آلمان باشد.
در کار ما کیفیت محصولات بالا بود ولی قیمت آن ارزان نبود. ما سعی کردیم محصولاتی را تولید کنیم که هم کیفیت بالا داشته باشد و هم ارزان قیمت باشد و توانستیم به این هدف دست یابیم.
ما توانستیم از تجربیات دیگران استفاده کنیم. ما از کار مهندسی معکوس بسیار نتیجه گرفتیم و زمان را کشتیم.
من تنها کاری که در مهندسی معکوس می کنم این است که قطعات را بهینه می کنم یعنی قطعات چرخ خیاطی که پنج سال پیش ساخته شده را باز می کنم و این قطعات را بهینه سازی می نمایم.
ما باید در کوتاه مدت برنامه ریزی کنیم و زمان را از دست ندهیم. طرح بلند مدت را به دلیل اینکه تکنولوژی روز به روز در حال تغییراست نمی پسندم، چون اگر ایده ای دارید که تا 4 سال آینده جواب می دهد ایده مطلوبی نیست زیرا تا آن زمان تحولات صنعتی گسترش می یابد و همه چیز عوض می شود. در کار صنعتی زمان باید کوتاه و به سرعت باشد.
من بارها در جوانی با شکست مالی مواجه شدم ولی مقاومت کردم و موفق هم شدم
کارخانه ی ما ده سال است که راه اندازی شده و تا به حال یک ریال سود به شرکایش نداده است و هر چه سود داشتیم در خودش ذخیره شده سرمایه را برای ادامه ی کار بالا برده است. شاید فقط یک سال 10% سود به شرکاء دادیم ولی خیلی سالها پول هم از آنها گرفته ایم و علت موفقیت ما هم در این است که بخش خصوصی است و سود تقسیم نمی شود.
زندگینامه کارآفرینان موفق - مردان کارآفرین ایرانی
نام و نام خانوادگی: افشین سپهوند
نام محصول: دستگاههای تولید نت موسیقی، هم آوا، متروفون و گام نواز
شرکت: صوت آذین
تحصیلات: لیسانس ریاضی کاربرد در کامپیوتر
در سال 1350 در تهران متولد شدم. پدرم دکترای حقوق دارد و شغل او قاضی دادگستری و استاد دانشگاه است.
مادرم بازنشسته ی آموزش و پرورش است. خانواده ی ما کاملاً فرهنگی بود کتاب و کتابخوانی همیشه در خانواده ی ما مرسوم بوده و شبها که دور هم می نشستیم راجع به کتابهایی که می خواندیم صحبت می کردیم.
من در دوران کودکی تا حدود زیادی در تصمیم گیری آزاد بودم و نسبت به الآن که مقایسه ای انجام می دهم، لااقل به نظرات ما بیشتر اهمیّت داده می شد.
آرزوهای دوران کودکی من، از دیدن افرادی که در من تأثیر می گذاشتند شکل می گرفت.
تمام مراحل تحصیل من در مدرسه ی دولتی گذشت. در راهنمایی و دبیرستان ریاضی ام خوب بود و در دبیرستان به فیزیک علاقه مند شدم. بر خلاف دوران کودکی ام به مسائل نظری و عمیق خیلی گرایش پیدا کردم و گرایشهایم کاملاً فرق کرد.
بعد از گرفتن دیپلم شروع به تدریس کردم و در همان موقع با موسیقی آشنا شدم. تئوری موسیقی برای من درست مثل یک گمشده بود یعنی موقعی که موسیقی را شناختم خیلی متحول شدم. موسیقی اولین مقوله ی بود که من با آن برخورد داشتم و همه ی زندگی من را متحول ساخت. البته چند بار به ذهنم رسید که درس را رها کنم و فقط به موسیقی بپردازم ولی بعدها به فکر تلفیق این دو افتادم که نتیجه ی آن همین دستگاهها بود.
من در دوران کار دائمی نداشتم ولی کارهای موقتی انجام می دادم. همیشه از دوران کودکی دوست داشتم برای خودم پولی داشته باشم و می توانم بگویم که بعد از دوران دیپلم هیچ پولی از خانواده نگرفتم. تا دو سال بعد از دیپلم ریاضیات، هندسه و فیزیک تدریس می کردم. بعد از تدریس مدتی کار برنامه ریزی برای شرکتهای خصوصی مثل برنامه ی حسابداری و برنامه های دیگر را انجام دادم. سپس شرکتی به نام کاج انفورماتیک را با سه تن از دوستانم تأسیس کردیم که فعالیت آن در زمینه ی فروش کامپیوتر، شبکه، نرم افزار و آموزش بود.
من به مدت سه سال به عنوان رئیس هیئت مدیره در آن شرکت انتخاب شدم. موسیقی پدیده ای در زندگی من بود که من دائماً خود را با آن محک می زدم. یک روز تصمیم گرفتم دیکر آنجا کار نکنم سهام خود را به طور کامل به دوستانم واگذار کردم و از شرکت بیرون آمدم.
در سال 70-71 یکی از دوستان کتاب وزن خوانی شان را منتشر کردند و من شروع به خواندن این کتاب کردم و امتحان دادم ایشان خیلی خوشحال شدند و از من خواستند که ریتمهای دیگر را هم کار کنم. من معتقد بودم ریشه ی همه ی اینها اعداد است از یکی از اساتید دانشگاه کمک گرفتم و ایشان کتابی راجع به جایگشت اعداد به من دادند و من در مورد این قضیه شروع به کار کردم.
ما بر روی تئوری که پشتوانه این دستگاه بود خیلی مطالعه کردیم و من واقعاً می توانم بگویم شرکت صوت آذین یک شرکت تحقیقاتی است. من نتیجه ی تمام تحقیقاتم را به یکی از دوستانم نشان دادم و ایشان نتیجه ی تحقیقات من را تأیید کردند.
سال 1376 این پروژه را شروع کردیم و دو سال بعد تولیداتمان را فروختیم و در همان زمان زمان اظهار نامه ی ثبت اختراع را اظهار کردیم و مهرماه 1379 به ما لوح ثبت اختراع دادند.
اولین تولید ما دستگاه هم آوا بود که مشابه خارجی هم نداشت این دستگاه به مدت بیست روز در تالار وحدت امتحان پس داد تا به ما ثبت اختراع دادند.
یکی از مشکلاتی که در ابتدای کار به وجود آمد و ما را به حالت ورشکستگی سنگین برد، نحوه ی قیمت گذاری و ارائه محصول به بازار بود چون اختلاف نظر وجود داشت و من تجربه ای از گذشته در زمینه ی تجارت داشتم ولی همکارم صرفاً دید فنی داشت و این دو دیدگاه کاملاً با هم متفاوت بودند.
ما از ابتدای کار سرمایه اولیه مان را قرض گرفتیم در ابتدا فروش پول خوبی داشت ولی ما از حقه های بازار بی خبر بودیم. بازار یک سری راهکارهای مخصوص به خود دارد. من در مورد کار بازاریابی خیلی مطالعه کردم و وقت زیادی برای این کار گذاشتم و این مطالعه برای من خیلی مفید بود و واقعاً تأثیر داشت. مثلاً به جای اینکه تبلیغ را روی در و دیوار بزنیم در مجلّه های تخصصی تبلیغ کنیم.
اینها تجربه هائی بود که با ضرر کردن و از دست دادن به آن رسیدیم و الآن هم هر چند وقت یک بار از نظر علمی یک بازبینی انجام می دهیم و به اصلاح روشهای موجود می پردازیم.